او یکی از کیسه های بوم را که ند به دستش داد برداشت و شروع به پر کردن آن با جواهرات کرد. دیدن اینکه آنها دقیقاً چه هستند دشوار بود، اما پروفسور همه چیزهایی که به دستش می رسید را گرفت و به زودی گونی را پر کرد. دهانش را محکم بست و موم مهر خود را بیرون آورد. وقتی کبریت را روشن کرد تا موم را ذوب کند، پرتوهای آن گودال را روشن کرد.
من از شکوهی که در چشمانم قرار گرفت، نفس عمیقی از شگفتی کشیدم. «آه؛ گنج!» صدای ماه آرامی در کنارم گفت. همه ما با تعجب از این کلمات بلند شدیم و دیدیم که در کنار گودال چمباتمه زده ایم به شکل رئیس پژمرده بگا، گگه-مراک. ۱۶۷ فصل یازدهم. گرفتن شانس. پروفسور فریاد وحشتی مثبت داد، و قبل از اینکه از گلویش خارج شود، ند بریتون یک جهش کرد.
رئیس را با وزن بدن بزرگش به زمین چسباند. همه ما به شدت مبهوت شدیم. و همچنین آنلاین مایوس شد، زیرا به نظر میرسید که علیرغم همه احتیاطهای ما، گگه-مراک از ما جاسوسی کرده بود و راز گنج اکنون در اختیار او قرار گرفته بود – از دیدگاه ما، ما میتوانستیم به ناخوشایندترین همدستی دست پیدا کنیم. قبلاً یک دشمن و قدرتمندتر از ما در این کشور، خود اوست. که با بی پروایی نژاد خود و بی پروا – همانطور که مردمش هستند.
از هرگونه عواقب ناشی از اعمال غیرقانونی متحرک شده بود، آخرین کسی بود که ما اسم انتخاب می کردیم راز مهم خود را به اشتراک بگذاریم. بدترین ویژگی کل ماجرا این بود که ما خودمان در حال سرپیچی از قوانین مصر در از بین بردن مخفیانه این انبار عظیم بودیم که توسط کشیشان مصری مدت ها قبل از اینکه حاکمان کنونی پا به این سرزمین بگذارند، پنهان شده بود. اگر دولت به عمل ما مشکوک بود.
همه ما باید به طور خلاصه زندانی می شدیم. ۱۶۸ بدون شک، رئیس بگا به نوزدهم خوبی از وضعیت ما آگاه بود و ما نمیتوانستیم به مقامات مراجعه کنیم. بنابراین او تمایل دارد برای تصاحب گنج با ما بجنگد، اگر بتوان به شخصیت بومی وابسته بود. اگر ما سعی کردیم مصالحه کنیم، سهم بزرگی از یافته های ما باید به برسد. اما او به احتمال زیاد به کمی راضی نبود.
بدون شک این افکار در مکثی که پس از دستگیری جاسوس توسط ند رخ داد، در تمام ذهن ها جرقه زد. به هر حال می دانم که آنها به سرعت از ذهن من عبور کردند و من را وحشت زده کردند. دو نفر از ملوانان برای کمک به جفت حمل خود به جلو آمده بودند، و اکنون چندین طناب از جیب خود بیرون آوردند – هر ملوانی چنین وسایلی را حمل می کند.
و رئیس به زودی به سرعت بسته شد و چند قدم دورتر روی شن ها قرار گرفت. یکی از ملوانان به عنوان نگهبان در کنار او نشسته بود. ۱۶۹ در حالی که پروفسور با عصبانیت به پر کردن کیسه های بوم از گودال و مهر و موم کردن هر یک ادامه داد، ما با هم در مورد بهترین روش برخورد با با هم مشورت کردیم. ملوانان و بریونیا گونیها را به همان سرعتی که پر و مهر و موم شده بودند.
در سطلهای شتر که بهشدت بافته شده بودند، بار کردند، و به نظر میرسید که گودال به همان اندازه جواهرات و سنگهای قیمتی داشت که برداشته شده بود. ما با درک عظمت گنج شروع به لرزیدن کردیم و فهمیدیم که علیرغم تدارکات فراوانی که برای حمل آن داریم، باید برخی از آنها را پشت سر بگذاریم. اما این بدان معنا بود که آن را به رئیس، که اکنون مکان آن را میدانست، میسپردیم.
مگر اینکه– “گگه-مراک باید بمیرد!” پروفسور کوچولو از لابه لای دندان هایش غر زد. صورتش رنگ پریده بود و چشمانش از هیجان برق می زد. ۱۷۰ برخی از ما نفس عمیقی کشیدیم. اما هیچ کدام با کلمات پاسخ ندادند. من تا آنجا که می توانستم از این ضرورت می ترسیدم، اما به وضوح دیدم که مرگ رئیس اجتناب ناپذیر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. این نه تنها به معنای حفاظت از ما، بلکه شاید نجات ما بود. ما اکنون با ذخیرهی بسیار عظیمی از ثروت مواجه بودیم که نمیتوانستیم برای لحظهای در صحرا در امان باشیم، اگر قرار بود گگهمراک برای گامهای ما آزاد باشد. ما اکنون از پروفسور درخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
من از شکوهی که در چشمانم قرار گرفت، نفس عمیقی از شگفتی کشیدم. «آه؛ گنج!» صدای ماه آرامی در کنارم گفت. همه ما با تعجب از این کلمات بلند شدیم و دیدیم که در کنار گودال چمباتمه زده ایم به شکل رئیس پژمرده بگا، گگه-مراک. ۱۶۷ فصل یازدهم. گرفتن شانس. پروفسور فریاد وحشتی مثبت داد، و قبل از اینکه از گلویش خارج شود، ند بریتون یک جهش کرد.
رئیس را با وزن بدن بزرگش به زمین چسباند. همه ما به شدت مبهوت شدیم. و همچنین آنلاین مایوس شد، زیرا به نظر میرسید که علیرغم همه احتیاطهای ما، گگه-مراک از ما جاسوسی کرده بود و راز گنج اکنون در اختیار او قرار گرفته بود – از دیدگاه ما، ما میتوانستیم به ناخوشایندترین همدستی دست پیدا کنیم. قبلاً یک دشمن و قدرتمندتر از ما در این کشور، خود اوست. که با بی پروایی نژاد خود و بی پروا – همانطور که مردمش هستند.
از هرگونه عواقب ناشی از اعمال غیرقانونی متحرک شده بود، آخرین کسی بود که ما اسم انتخاب می کردیم راز مهم خود را به اشتراک بگذاریم. بدترین ویژگی کل ماجرا این بود که ما خودمان در حال سرپیچی از قوانین مصر در از بین بردن مخفیانه این انبار عظیم بودیم که توسط کشیشان مصری مدت ها قبل از اینکه حاکمان کنونی پا به این سرزمین بگذارند، پنهان شده بود. اگر دولت به عمل ما مشکوک بود.
همه ما باید به طور خلاصه زندانی می شدیم. ۱۶۸ بدون شک، رئیس بگا به نوزدهم خوبی از وضعیت ما آگاه بود و ما نمیتوانستیم به مقامات مراجعه کنیم. بنابراین او تمایل دارد برای تصاحب گنج با ما بجنگد، اگر بتوان به شخصیت بومی وابسته بود. اگر ما سعی کردیم مصالحه کنیم، سهم بزرگی از یافته های ما باید به برسد. اما او به احتمال زیاد به کمی راضی نبود.
بدون شک این افکار در مکثی که پس از دستگیری جاسوس توسط ند رخ داد، در تمام ذهن ها جرقه زد. به هر حال می دانم که آنها به سرعت از ذهن من عبور کردند و من را وحشت زده کردند. دو نفر از ملوانان برای کمک به جفت حمل خود به جلو آمده بودند، و اکنون چندین طناب از جیب خود بیرون آوردند – هر ملوانی چنین وسایلی را حمل می کند.
و رئیس به زودی به سرعت بسته شد و چند قدم دورتر روی شن ها قرار گرفت. یکی از ملوانان به عنوان نگهبان در کنار او نشسته بود. ۱۶۹ در حالی که پروفسور با عصبانیت به پر کردن کیسه های بوم از گودال و مهر و موم کردن هر یک ادامه داد، ما با هم در مورد بهترین روش برخورد با با هم مشورت کردیم. ملوانان و بریونیا گونیها را به همان سرعتی که پر و مهر و موم شده بودند.
در سطلهای شتر که بهشدت بافته شده بودند، بار کردند، و به نظر میرسید که گودال به همان اندازه جواهرات و سنگهای قیمتی داشت که برداشته شده بود. ما با درک عظمت گنج شروع به لرزیدن کردیم و فهمیدیم که علیرغم تدارکات فراوانی که برای حمل آن داریم، باید برخی از آنها را پشت سر بگذاریم. اما این بدان معنا بود که آن را به رئیس، که اکنون مکان آن را میدانست، میسپردیم.
مگر اینکه– “گگه-مراک باید بمیرد!” پروفسور کوچولو از لابه لای دندان هایش غر زد. صورتش رنگ پریده بود و چشمانش از هیجان برق می زد. ۱۷۰ برخی از ما نفس عمیقی کشیدیم. اما هیچ کدام با کلمات پاسخ ندادند. من تا آنجا که می توانستم از این ضرورت می ترسیدم، اما به وضوح دیدم که مرگ رئیس اجتناب ناپذیر فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. این نه تنها به معنای حفاظت از ما، بلکه شاید نجات ما بود. ما اکنون با ذخیرهی بسیار عظیمی از ثروت مواجه بودیم که نمیتوانستیم برای لحظهای در صحرا در امان باشیم، اگر قرار بود گگهمراک برای گامهای ما آزاد باشد. ما اکنون از پروفسور درخوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
- سه شنبه ۰۶ شهریور ۰۳ ۱۷:۲۸
- ۶ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر