تراکت تبلیغاتی

بهره‌مند شود؛ و در همان سال، بدلو پس از یک بیماری چهار روزه به گور برده شد. اوتس زنده ماند تا سهمی از ننگ و مجازات ناشی از جنایاتش را متحمل شود. پس از سه سال اقامت در وایت‌هال، به دلیل «جرایم خاصی که به او نسبت داده شده بود» از کاخ بیرون رانده شد و از حقوق خود محروم شد. دو سال بعد، در ماه مه ۱۶۸۳، او متهم تراکت به خائن خواندن دوک یورک و تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنفاده از کلمات رسواکننده نسبت به والاحضرت سلطنتی او شد.

هیئت منصفه پس از شنیدن این پرونده، او را صد هزار پوند جریمه کرد. او که قادر به پرداخت این مبلغ نبود، به زندان افتاد و شش سال در آنجا ماند تا اینکه در زمان سلطنت ویلیام و مری آزاد شد. با این حال، مجازات او پایان نیافت. در جشن میکائیلماس ۱۶۸۴، او به شهادت دروغ عمدی در دادگاه‌های بعدی متهم شد. از آنجایی که او خود را بی‌گناه می‌دانست، قرار شد پرونده‌اش در دادگاه سلطنتی رسیدگی شود. محاکمه او تا ماه مه ۱۶۸۵ برگزار نشد، که در آن زمان، رئیس دادگاه عالی، با جمع‌بندی شواهد، اعلام کرد: «کوچک‌ترین شکی باقی نمی‌ماند که اوتس سیاه‌ترین و دروغگوترین شرور روی زمین تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن.» پس از یک ربع ساعت غیبت از دادگاه، هیئت منصفه حکم مجرمیت او را صادر کرد و مجازات چسبان علیه او اعلام شد.

او از عادت شرعی خود محروم شد؛ مجبور شد در تمام دادگاه‌های وست‌مینستر هال قدم بزند و جنایات خود را اعلام کند؛ روز دوشنبه به مدت یک ساعت روی ستون فقرات روبروی دروازه وست‌مینستر هال بایستد؛ روز سه‌شنبه نیز به مدت یک ساعت روی ستون فقرات در رویال اکسچنج بایستد؛ و روز چهارشنبه به یک گاری بسته شد و به دست جلاد معمولی از آلدگیت تا نیوگیت شلاق خورد، در حضور، به گفته‌ی ایچارد، «تماشاگران بی‌شماری که کنجکاوی بیش از حد عادی برای دیدن این منظره داشتند». فصل نوزدهم لندن در زمان چارلز دوم. – وضعیت و ظاهر خیابان‌های اصلی. – قهوه اولین بار در پایتخت نوشیده می‌شود.

– میخانه‌ها و رفت و آمد مکرر آنها. – شهر در شب. – افراد شرور خزنده هستند درباره.—گروه‌هایی از آقایان جوان.—دوک مونموث می‌کشد یک ساقی. – شادی و نشاط سر چارلز سدلی. – خانه‌های کن باشکوهِ اشراف. – پارک سنت جیمز. – تفریحگاه شهر. – در بارتولومیو منصفانه. – دعوای گاو نر، خرس و سگ. – چند ورزش عجیب و غریب. در طول شش سال اول سلطنت شاد این پادشاه، شهر لندن، در شرق تمپل بار، شامل خیابان‌های باریک و پرپیچ‌وخم با خانه‌های شیروانی عجیب و غریب، با سقف‌های شیروانی و نمای گچی بود. تنها چهار سال از آتش‌سوزی ویرانگری که این بخش از پایتخت را به خاکستر تبدیل کرد، گذشته بود که شهری جدید و باشکوه بر روی ویرانه‌های شهر قدیمی سر برآورد. بزرگراه‌هایی که در نزدیکی تیمز قرار داشتند و معمولاً از سیل آسیب می‌دیدند، ساخته شدند؛ آن‌هایی که به دلیل عرض کم، باعث ناراحتی و شیوع طاعون می‌شدند، وسیع‌تر شدند.

انبارها و خانه‌های آجری محکم و سنگ‌های تراشیده، با درها، قاب‌های پنجره و انبارهای بلوط تنومند، جایگزین سکونتگاه‌های نامنظم اما نه بی‌منظره شدند؛ در حالی که تالارهای شرکت‌ها، میخانه‌های برجسته و اقامتگاه‌های بازرگانان بزرگ اکنون «با حیاط‌های زیبا در مقابلشان، و باغ‌های دلپذیر در پشتشان، و اتاق‌ها و گالری‌های زیبا و جادار در آنها، کمی پایین‌تر از کاخ‌های برخی از شاهزادگان» ساخته شدند. علاوه بر این، کلیساهایی که توسط نبوغ کریستوفر رن طراحی شده بودند و با مناره‌ها، مناره‌ها و مناره‌های مخروطی آرتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنه شده بودند، پایتخت را در تمام نقاط قطع می‌کردند.

این شهر جدید، زیبا و پرجمعیت، صحنه‌ای پویا، همواره در حال تغییر و شاد را به نمایش می‌گذاشت. از «خیابان اصلی که تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کنرند نامیده می‌شود»، به سمت شرق دور، تابلوهای نقاشی شده بزرگ، مزین به نشان‌های سلطنتی یا مزین به تصاویر پرندگان و حیوانات عجیب و غریب، بر فراز درهای مغازه‌ها و میخانه‌ها آویزان بودند. غرفه‌های پر از کالاهایی از هر نوع، «با تزئیناتی به ارزش تزئینات صحنه» تا معابر امتداد داشتند.

در بازار بورس جدید، که توسط گروه ستایشگر بازرگانان با هزینه هشت هزار پوند ساخته شده بود و با مجسمه‌ای زیبا از شاه چارلز دوم – به رسم یک امپراتور رومی – تزئین شده بود، گالری‌هایی شامل ردیف‌هایی از مغازه‌های بسیار غنی وجود داشت که محصولات و زیورآلات نادر را به نمایش می‌گذاشتند و توسط مردان جوانی که به عنوان شاگرد شناخته می‌شدند و همچنین دختران خوش‌قیافه خدمت می‌کردند. در گوشه و کنار خیابان‌ها، زیر لبه بام کلیساها و ساختمان‌های بزرگ و دیگر پناهگاه‌ها، صاحبان مشاغل مختلف و فروشندگان کالاهای متنوع، هر کدام در مکانی که از معاشرت روزانه و عادت دیرینه به آن تعلق داشت، نشسته بودند.

این افراد خوب، به همراه صاحبان غرفه‌ها و مغازه‌ها، با فریادهای کرکننده، کالاهای خود را ستایش می‌کردند؛ صدای آواز، خنده و صدای به هم خوردن ظروف قلعی از درهای باز میخانه‌ها به گوش می‌رسید؛ زنان در حالی که از پنجره‌های کوچک و بالکن‌های باز خانه‌هایشان تکیه داده بودند، بسته به خلق و خو و تمایل خود با یکدیگر صحبت می‌کردند یا به یکدیگر توهین می‌کردند؛ کالسکه‌های دست دوم یا “گاری‌های جهنمی” هنگام عبور، کثافت و زباله‌هایی را که در لانه‌ها روی لباس مسافران افتاده بود، می‌ریختند؛ حمل‌کنندگان صندلی‌های راحتی، بار خود را روی زمین می‌گذاشتند تا در گذرگاه‌های باریک و گوشه‌های شلوغ برای حق تقدم بجنگند. در میان شلوغی خیابان‌ها که از سپیده دم تا غروب آفتاب در بالا و پایین خیابان‌ها جریان داشت، جارچیان راه خود را در پیش می‌گرفتند و اجناس را در سبدهای حصیری بر سر، در سینی‌های پهن جلوی خود، یا در بسته‌های زیبا بر پشت خود انداخته بودند.

و همچنان که می‌گذشتند، صدایشان از هیاهوی عمومی بلندتر می‌شد و فریاد می‌زدند: «لیمو و پرتقال‌های زیبا، پرتقال و لیمو!» «گیلاس، گیلاس‌های شیرین، رسیده و قرمز!» «کفچه‌ماهی‌های نو و ماهی‌های بزرگ؛ ظرف مارماهی‌های بزرگ من را بخرید!» «رزماری و گل ختمی شیرین؛ چه کسی اسطوخودوس من را می‌خرد؟» «پنیر تازه و خامه!» «سرکه سفید سوسن!» «سوسیس‌های خوشمزه!» که این فریادها، که اغلب با ملودی‌های خوش نوا خوانده می‌شدند، با صداهای دلنشین به گوش می‌رسیدند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.