خشم ناگهانی مرا فرا گرفت – تمام وجودم از خشم شعله ور شد. “چی!” گریه کردم. «من به این بندگی ادامه خواهم داد – در این خواری! به خوشی های کثیف آدمیزاد بازی می کنم، پیش آنلاین از هر توهینی هق هق می زنم، خمیده می شوم – التماس نانم – التماس می کنم که خود بدبختم را زنده نگه دارم! و من می بینم که یک به یک فضایل من در من می میرند، قدرت هایم، وقف های من! من در یک حیوان باری، در توده ای از زمین، در ابزار انسان فرو خواهم رفت!
«و من که اسیر را نوشتم – خدای من که اسیر را نوشتم! من که بر آن بلندی ایستادم، در آن شکوه نوشیدم، با آن فرشتگان و خدایان آواز خواندم! من که نجیب و بلندمرتبه – پاک و بی آلایش – بینا خارجی و مؤمن بودم.
من! من با حقیقت راه رفتم – و اکنون بنده هستم. یک سگ شکاری کتک خورده و ناله! از من خواجه کرده اند، مردانگی ام را بریده اند! مرا با خوکهایشان گذاشتهاند، مرا از پوستهها سیر کردهاند، به من دستور دادهاند که شرمشان را بنوشم! و من آن را تحمل می کنم، به خدا قسم تحمل می کنم! و چرا؟-”
من تحمل می کنم تا زنده بمانم! ”
«بیا اینجا، بیا اینجا! اینو ببین!» چیزی که از خرید شانه هایم گرفت و تکانم داد، آن چیزی که چشمان آتشینش بود. «آیا منظورت این بود، تمام آنچه در آن کتاب نوشتی، آیا منظورت آن نذرهایی بود که در جنگل قسم خوردی؟ آیا آنها حقایق جان تو بودند در حالی که با خدای خود روبرو می شدی – یا شمهایی بودند که برای خوشایند باطل خود به آنها دست می زدی؟ جواب بدید! پاسخ !”
با شنیدن آن صدا روی زمین فرو رفتم. از ترس میلرزیدم. و با صدای بلند ناله کردم: «نمیخوام بمیرم! من میخواهم زندگی کنم، میخواهم کارم را انجام دهم!» – و بعد صدایی را شنیدم که میگفت: «تو سگ شکاری!»
و بنابراین دستانم را مانند گیره بستم. و خوب نفس نفس زدم: نه، نه! بیا! منو ببر! من خواهم رفت!” فکر میکنم ساعتها بود که آنجا دراز کشیدم و در عذابی وحشتناک کشتی گرفتم. من بارها و بارها گریه کردم: “بله، بله، من این کار را خواهم کرد! من آن را انجام خواهم داد!» با نفس نفس زدن فرار کردم، زمزمه می کردم، نفس نفس می زدم. قبل از اینکه بفهمم داشتم بخشی از اسیر را میگفتم – اولین خطوط ترسناک مبارزه:
روح یا شیطانی که مرا به این راه رساند!
آه، به من بگو، آیا تا به حال شاعر تا به حال به این حرف خود را گرفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج خیانت , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟
آن موقع به آن فکر کردم و از درد آن مثل برگ تکان خوردم. بارها و بارها با آن روبرو شدم، بارها و بارها شکست خوردم. این درد جسمی بود، چیزی بود که میتوانستم مثل یک کلاچ در قلبم احساس کنم. آیا این روح من را از بین نمی برد؟
- سه شنبه ۰۲ مرداد ۰۳ ۱۱:۰۲
- ۱۷ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر