دوقلوها دست یکدیگر را گرفتند و به خانه مادربزرگ برگشتند. تعداد زیادی پسر و دختر کوچک با کفش های چوبی با آنها تلق تلو می زدند. مادربزرگ همه صداها را شنید و به طرف در دوید تا ببیند قضیه چیست.
کیت گفت: “من نمی توانم سوراخ های من را ببینم.”
کت گفت: اما من می توانم. و سپس میخوام همه بچه ها یکباره صحبت کردند. و با کفشهای چوبی و زبانها، مادربزرگ دستهایش را روی گوشهایش کوبید تا صدا را خاموش کند. سپس کیت و کت را به آشپزخانه برد و در را بست. عینکش را زد و روی زمین افتاد تا بهتر ببیند.
سپس کیت و کت را به اطراف چرخاند و به سوراخ ها نگاه کرد. “ای جانم!” او گفت. پیش بند و لباس های پاره شده را درآورد و دوقلوها را در حالی که مشغول ترمیم بود در رختخواب گذاشت.
او یک جفت از قدیمیترین شلوارهای ماهانه مخملی پدربزرگ را که بسیار وصله شده بود، بیرون آورد و یک تکه خوب برای وصله کردن با آن پیدا کرد. سپس سوراخهای شلوار کیت را چنان مرتب وصله کرد که در واقع باید با دقت نگاه کرد تا ببیند اصلاً هیچ سوراخی در آنجا وجود داشته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
سپس لباس کت را وصله کرد. و وقتی همه چیز تمام شد، آن را تکان داد و با خود گفت:
“به نظر من آن دوقلوها برای مدت طولانی ساکت بوده اند.”
به سمت تخت کمد رفت. و کیت و محمد کت در خواب عمیق بودند. با گونه هایشان که همه آغشته به اشک و خاک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. مادربزرگ وینکل آنها را بوسید. کیت و کت از خواب بیدار شدند و مادربزرگ دوباره آنها را لباس یکشنبه شان کرد و صورتشان را شست و به آنها احساس خوبی داد.
پدربزرگ وینکل از رفتن با شیر به خانه آمد. مادربزرگ وینکل گاری را تمیز کرد و دوباره همه را تمیز کرد. و تا ظهر هرگز نمیدانستید، مگر اینکه خیلی خیلی دقیق – بسیار دقیقتر از آن چیزی که مودبانه بودید – که برای دوقلوها یا گاری شیر، یا لباسهایشان یا هر چیز دیگری اتفاقی افتاده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز کامل , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
بعد از اینکه شامشان را خوردند و سگ ها فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی نوح , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استراحت کردند و پدربزرگ پیپش را کشید گفت:
کیت، اگر فکر میکنی نمیتوانی، تو و کت را هر دو با گاری سگ به خانه میبرم. کیت و کت هر دو سرشان را خیلی محکم تکان دادند. پدربزرگ وینکل گفت: “فقط، من خودم رانندگی می کنم.” و او انجام داد.
- جمعه ۲۶ مرداد ۰۳ ۱۹:۵۶
- ۹ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر