اما من بالاخره به نقطه مناسب رسیدم. خانه را تاریک دیدم. جونز سرش را از پنجره بالایی بیرون آورد. سلام، من صدا زدم. “این بات فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” او گفت: “بسیار متاسفم، ما به طلاق رختخواب رفتیم.
جواب دادم: پسر عزیزم، اصلا عذرخواهی نکن. کلید را به من بینداز تا لباس بپوشی. من کمی اهمیتی نمی دهم. آقای بات ادامه داد: «فقط به این فکر کن، آن دو روح بیچاره که ساعت ده و نیم به رختخواب می روند، از کسالت محض! از جورج، خوشحالم که آمدم. با خود گفتم: “حالا، پس بیایید کمی آنها را شاد کنیم، بیایید اینجا را کمی روشن تر کنیم.” «خب، آنها آمدند و ما زهرا آنجا روی جعبههای مبلمان و وسایل نشستیم و با هم گپ زدیم.
خانم جونز می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است برای من قهوه درست کند. گفتم: «دختر عزیزم» (من هر دوی آنها را زمانی که بچه بودند می شناختم) «قطعاً امتناع می کنم. بگذار من آن را درست روز کنم.
اعتراض کردند. من اصرار کردم. رفتم سراغش، – آشپزخونه ناراحت بود – حداقل بیست قوطی باز کردم تا قهوه بیارم. با این حال، بالاخره موفق شدم. گفتم: حالا بنوش. گفتند حدود یک ساعت پیش دارند.
گفتم: مزخرف، آن را بنوش. خب تا نصف شب نشستیم و گپ زدیم. آنها دیروز در ابتدا کسل کننده بودند و من مجبور شدم تمام صحبت ها را انجام دهم. اما من خودم را در آن قرار دادم. وقتی سعی می کنم می توانم صحبت کنم. در حال حاضر حدود نیمه شب به نظر می رسید که آنها کمی روشن شده اند. جونز به ساعتش نگاه کرد. او به شکلی متحرک گفت: “با جوو، بعد از نیمه شب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
من فکر می کنم او از راهی که عصر می گذشت خوشحال بود. بعد از دوشنبه آن راحت تر با هم گپ زدیم. جونز هر چند وقت یک بار می گفت: “به جوو، ساعت دوازده و نیم فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
ساعت یک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است” و غیره. «البته مراقب بودم که خیلی دیر نمانم. اما وقتی آنها را ترک کردم، قول دادم که امروز برگردم تا به درست کردن اوضاع کمک کنم. آنها اعتراض کردند.
اما من اصرار کردم.» در همان روز آقای بات به حومه شهر رفت و اثاثیه خانواده جونز را به درستی گذاشت. بعد از آن به من گفت: «تمام بعدازظهر کار کردم، – به سختی کتم را درآوردم – اول عکسها را بالا آوردم – آنها سعی میکردند خودشان آنها را صبح بگذارند. من مجبور شدم تک تک آنها را پایین بیاورم – نه حتی یک نفر را – گفتم: «آنها می آیند پایین،» و با اراده رفتم. چند روز بعد آقای بات گزارش دیگری به من داد.
او گفت: «بله، اثاثیه تماماً بسته بندی نشده و مرتب شده اند، اما من آن را دوست ندارم. چیزهای زیادی وجود دارد که من آن را دوست ندارم. من می خواهم به جونز توصیه کنم که آن را بفروشد و مقدار بیشتری دریافت کند. اما تا زمانی که در مورد آن کاملاً مطمئن نباشم، نمیخواهم این کار را انجام دهم.» بعد از آن آقای بات خیلی مشغول به نظر می رسید و مدتی بود که او را در باشگاه ندیدم.
چطور؟” من پرسیدم. “آیا آنها در خانه جدید خود راحت هستند؟” آقای بات سرش را تکان داد. او گفت: “این کار را نمی کند.” “من از اول از آن می ترسیدم. من جونز را به شهر نزدیک تر می کنم. من تمام صبح به دنبال آپارتمان بوده ام. وقتی مورد مناسب را گرفتم او را حرکت خواهم داد. من یک آپارتمان را خیلی بهتر از یک خانه دوست دارم.» بنابراین جونزها در زمان معین منتقل شدند.
پس از آن آقای بات بسیار مشغول انتخاب یک پیانو و مشاوره در مورد کاغذ دیواری و کارهای چوبی بود. آنها به سختی در خانه جدید خود مستقر شدند که دردسر تازه ای برایشان پیش آمد. “آیا درباره اورلی جونز شنیده اید؟” آقای بات یک روز با چهره ای مضطرب گفت. جواب دادم: «نه. او مریض فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
سه روز مریض بوده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، و آنها هرگز به من نگفتند و به دنبال من نفرستادند – درست مثل غمشان – به این منظور که به تنهایی با آن مبارزه کنند. من فوراً به آنجا می روم.» من هر روز گزارش هایی از پیشرفت بیماری جونز از آقای بات داشتم.
او گفت: من هر روز با او می نشینم. “بیچاره، – دیروز برای مدتی خیلی بد بود، – ذهنش منحرف شد – کاملاً هذیان – از اتاق بغلی صدایش را می شنیدم – به نظر می رسید فکر می کردم یکی دارد او را شکار می کند – آیا آن احمق لعنتی رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟” او می گوید من وارد شدم و او را آرام کردم.
جواب دادم: پسر عزیزم، اصلا عذرخواهی نکن. کلید را به من بینداز تا لباس بپوشی. من کمی اهمیتی نمی دهم. آقای بات ادامه داد: «فقط به این فکر کن، آن دو روح بیچاره که ساعت ده و نیم به رختخواب می روند، از کسالت محض! از جورج، خوشحالم که آمدم. با خود گفتم: “حالا، پس بیایید کمی آنها را شاد کنیم، بیایید اینجا را کمی روشن تر کنیم.” «خب، آنها آمدند و ما زهرا آنجا روی جعبههای مبلمان و وسایل نشستیم و با هم گپ زدیم.
خانم جونز می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است برای من قهوه درست کند. گفتم: «دختر عزیزم» (من هر دوی آنها را زمانی که بچه بودند می شناختم) «قطعاً امتناع می کنم. بگذار من آن را درست روز کنم.
اعتراض کردند. من اصرار کردم. رفتم سراغش، – آشپزخونه ناراحت بود – حداقل بیست قوطی باز کردم تا قهوه بیارم. با این حال، بالاخره موفق شدم. گفتم: حالا بنوش. گفتند حدود یک ساعت پیش دارند.
گفتم: مزخرف، آن را بنوش. خب تا نصف شب نشستیم و گپ زدیم. آنها دیروز در ابتدا کسل کننده بودند و من مجبور شدم تمام صحبت ها را انجام دهم. اما من خودم را در آن قرار دادم. وقتی سعی می کنم می توانم صحبت کنم. در حال حاضر حدود نیمه شب به نظر می رسید که آنها کمی روشن شده اند. جونز به ساعتش نگاه کرد. او به شکلی متحرک گفت: “با جوو، بعد از نیمه شب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
من فکر می کنم او از راهی که عصر می گذشت خوشحال بود. بعد از دوشنبه آن راحت تر با هم گپ زدیم. جونز هر چند وقت یک بار می گفت: “به جوو، ساعت دوازده و نیم فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
ساعت یک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است” و غیره. «البته مراقب بودم که خیلی دیر نمانم. اما وقتی آنها را ترک کردم، قول دادم که امروز برگردم تا به درست کردن اوضاع کمک کنم. آنها اعتراض کردند.
اما من اصرار کردم.» در همان روز آقای بات به حومه شهر رفت و اثاثیه خانواده جونز را به درستی گذاشت. بعد از آن به من گفت: «تمام بعدازظهر کار کردم، – به سختی کتم را درآوردم – اول عکسها را بالا آوردم – آنها سعی میکردند خودشان آنها را صبح بگذارند. من مجبور شدم تک تک آنها را پایین بیاورم – نه حتی یک نفر را – گفتم: «آنها می آیند پایین،» و با اراده رفتم. چند روز بعد آقای بات گزارش دیگری به من داد.
او گفت: «بله، اثاثیه تماماً بسته بندی نشده و مرتب شده اند، اما من آن را دوست ندارم. چیزهای زیادی وجود دارد که من آن را دوست ندارم. من می خواهم به جونز توصیه کنم که آن را بفروشد و مقدار بیشتری دریافت کند. اما تا زمانی که در مورد آن کاملاً مطمئن نباشم، نمیخواهم این کار را انجام دهم.» بعد از آن آقای بات خیلی مشغول به نظر می رسید و مدتی بود که او را در باشگاه ندیدم.
چطور؟” من پرسیدم. “آیا آنها در خانه جدید خود راحت هستند؟” آقای بات سرش را تکان داد. او گفت: “این کار را نمی کند.” “من از اول از آن می ترسیدم. من جونز را به شهر نزدیک تر می کنم. من تمام صبح به دنبال آپارتمان بوده ام. وقتی مورد مناسب را گرفتم او را حرکت خواهم داد. من یک آپارتمان را خیلی بهتر از یک خانه دوست دارم.» بنابراین جونزها در زمان معین منتقل شدند.
پس از آن آقای بات بسیار مشغول انتخاب یک پیانو و مشاوره در مورد کاغذ دیواری و کارهای چوبی بود. آنها به سختی در خانه جدید خود مستقر شدند که دردسر تازه ای برایشان پیش آمد. “آیا درباره اورلی جونز شنیده اید؟” آقای بات یک روز با چهره ای مضطرب گفت. جواب دادم: «نه. او مریض فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
سه روز مریض بوده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، و آنها هرگز به من نگفتند و به دنبال من نفرستادند – درست مثل غمشان – به این منظور که به تنهایی با آن مبارزه کنند. من فوراً به آنجا می روم.» من هر روز گزارش هایی از پیشرفت بیماری جونز از آقای بات داشتم.
او گفت: من هر روز با او می نشینم. “بیچاره، – دیروز برای مدتی خیلی بد بود، – ذهنش منحرف شد – کاملاً هذیان – از اتاق بغلی صدایش را می شنیدم – به نظر می رسید فکر می کردم یکی دارد او را شکار می کند – آیا آن احمق لعنتی رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است؟” او می گوید من وارد شدم و او را آرام کردم.
- دوشنبه ۰۵ شهریور ۰۳ ۱۳:۰۲
- ۸ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر