فال ابجد قوس

مجله خبری

فال ابجد قوس

دیر یا زود یک ساعت پریشانی پیش می‌آید، زمانی که تیرسیس رانده می‌شود تا سعی کند وام بگیرد. یک بار او آن را شمارش کرد، و چهل و سه نفر بودند که او خود را برای آنها مزاحمت ایجاد کرده بود. با نیم دوجین از آنها او در واقع موفق شده بود. اما همیشه قول می‌داد که وقتی چک بعدی‌اش وارد شد، پول را برگرداند – و همیشه با دقت این کار را انجام می‌داد. هرگز عمر کسی نبود که به درک آنچه واقعاً می‌خواهد برسد.

یک هدیه رایگان، به خاطر هنرش. هرگز کسی نبود که بتواند بی شرمی مطلق او را در مورد آن درک کند. آن شور تقدیس که باعث می‌شد انسان نتواند او را تحقیر کند یا به او توهین کند – کاری بکند جز اینکه یک روح مرده را بنویسد. نظر مردم در مورد این سؤال کاملاً روشن بود. انسان باید راه خودش را در دنیا به دست آورد. و همه چیز درست بود، اگر مردی برای خودش عشق در دنیا بود. اما اگر او برای بشریت کار می کرد.

زمانی برای فکر کردن به خودش نداشت چه می شد؟ آیا واقعاً این یک چیز شرم آور بود؟ برای مثال عیسی را در نظر بگیرید. آیا او باید به جای موعظه بر روی کوه، به شغل نجار خود ادامه می داد؟ یا اینکه حق او برای موعظه با توجه به حجم مجموعه‌ای که می‌توانست بین مخاطبان ببرد تعیین می‌شد؟ و سپس، در حالی که او در مورد مشکل «کسب درآمد از راه خود» فکر می کرد، ترسیس غایب به زندگی افرادی که آن را موعظه می کردند توجه می کرد.

آنها برای به دست آوردن تجملاتی که از آن لذت می بردند چه می کردند؟ حتی اگر به آن شخص خیرخواهی بیهوده آنها را توجیه شخصی بدانیم – چه می‌توان گفت ده‌ها هزار نفر دیگر که در بیکاری مطلق زندگی می‌کردند، ثروت‌های هنگفتی را که هرگز حتی یک ریال از آن به دست نیاورده بودند، در خود خواری و خودنمایی هدر می‌دادند؟ پسربچه نمی‌توانست در خیابان‌های قوس شهر برود.

بدون اینکه این حقیقت هیولا‌آمیز به هزاران شکل در چهره‌اش نمایان شود. اینهمه میلیون برای حماقت و رذیله و نه یک سنت برای هنرش! این همان چیزی بود که او شب و روز بر آن فکر می کرد – و روحش را با تلخی هولناکی قدیمی پر می کرد که در سال های بعد جهان را به وحشت می انداخت.

او ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است برای دیدن کوریدون در خانه اش نیاید. اما او را در خیابان ملاقات می کرد و آنها در پارک قدم می زدند، یک جفت رقت انگیز و غمگین. آنها مجبور بودند آهسته راه بروند.

و اغلب او مجبور بود به او کمک کند، زیرا بار او اکنون سنگین شده بود. او تمام لباس‌هایش را تغییر داده بود و شنل بلندی به پا می‌کرد و حتی در آن زمان هم نمی‌توانست کج خلقی خود را پنهان کند. آنها در سرما روی نیمکتی می‌نشستند و در مورد آخرین جنبه‌های مبارزه‌اش، کارهایی که انجام می‌داد و امید به انجامش صحبت می‌کردند. کوریدون نظرات چند نفر دیگر از دنیای بورژوازی را برای او می آورد و آنها با هم به این دنیا و این مردم فحش می دادند. زیرا هیچ فکری برای تسلیم شدن از جانب کوریدون به اندازه او وجود نداشت. بیهوده نبود که او در بالای تپه در نور ماه با او صحبت کرده بود. در همین حال، زمان در حال گذر بود و چشم انداز نزدیک شدن به حبس او مانند یک ابر رعد و برق سیاه بر سر آنها آویزان بود. بی‌رحمانه، تهدیدآمیز پیش آمد. قرار بود این رویداد در زمان کریسمس برگزار شود، و در آن زمان باید مقداری پول وجود داشته باشد – آن زمان باید مقداری پول وجود داشته باشد! اما کجا پیدا می شد؟ تیرسیس دفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استان دیگری را برای «صندوق گنج» امتحان کرده بود، اما ویرفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استار طرح او را دوست نداشت. همچنین او «شنونده حقیقت» را از جایی به جای دیگر می برد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.