نیتا مصمم گفت: من هم می روم. دیویس به طور گسترده گفت: “ما همه خواهیم رفت.” هواپیما اندکی پس از طلوع صبح زمین را ترک کرد. دیدن طلوع خورشید کاملاً بدون ابر، منظره عجیبی بود. آسمان به سمت شرق رنگ پرید، سپس به شدت قرمز درخشید، به نارنجی روشن شد و خورشید در بالای افق غلتید. کشتی هوایی بزرگ شمعدان تا زمانی که به ارتفاع نزدیک به ده هزار پایی رسید، با شکوه چرخید، سپس به سمت شرق چرخید و با سرعت دور شد.
نیتا روی صندلی کنار خلبان نشست و صورتش از هیجان سرخ شده بود. جرود و اولین صندلیهای دورتر را اشغال کردند و مهندس مجرد به عقب ماشین تکیه داد، جایی که میتوانست هر دو گوش را در مقابل غرش موتورهایش باز نگه دارد. قفسههای بمب دوقلو در امتداد بیرونی ماشین پر از موشکهای بلند گلابی شکل و انفجاری قوی بود و سوئیچهای آزادکننده برق در کنار دست دیویس قرار داشتند. یک جعبه نارنجک دستی نیز با احتیاط در ماشین بسته بندی شده بود. هواپیما از روی زمینهای سبز بسیار پایین هشت پا عبور کرد، با نهرها و رودخانههایی که بهطور عجیبی آرام و درخشان در آن پیچیدند.
از کرانههای بیشتر آن نهرها، پتوهایی درخشان با بافت نقرهای به آرامی و بهطور اجتنابناپذیر در مزارع اطراف پخش میشوند. قبل از آنها آنچه را که به نظر می رسید پایان جهان فال جدید و آنلاین قهوه عکس , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است دیدند.
مزارع سرسبز و جنگلهای سرسبز جای خود را به مزرعهای از نقره درخشان داد که مواج و ناشیانه از شکل زمین و اشیایی که در آن غرق شده بود پیروی میکرد. در اینجا قوزهای نامناسبی دیدیم ۷ نشان که به نظر می رسید از فلز براق ساخته شده بودند. خطوط گرد نشان می داد که درختان بزرگ در برابر توده چسبناک حیوانات تسلیم شده اند. گروهی از فرمهای زاویهدارتر با روزنههای سیاه باز در طرفهای درخشانشان از دهکدهای بود.
که به خاطر وحشت خزنده رها شده بود. پنجرههای باز خانهها سیاه و حیرتزده خمیازه میکشیدند، اگرچه گاهی اوقات فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استالاکتیتهای ضخیم بهطور آویزان در عاشقانه دهانههایشان آویزان میشدند.
بالاتر از همه اینها هواپیمای بزرگ سرعت گرفت. به سمت دریای آزاد حرکت کرد – یا همان چیزی که تا زمانی که تهدید نقره ای ظاهر شد، دریای آزاد بود. به زودی ساحل رها شد و هواپیمای عظیم بین دو آسمان – آسمان واقعی بالا و آسمان منعکس شده در پایین – در حال پرواز بود. فقط یک خط نازک از دوردست ها تاریک را نشان می داد. بقیه چیزها جز دنیایی از هوا به نظر میرسیدند.
بدون افق یا هیچ نشانهای از ملموس بودن. دیویس به سازهایش نگاه کرد و در حال حاضر اعلام کرد: “فکر می کنم به اندازه کافی دور شده ایم. اولین بمب خود را اینجا می اندازیم.” همان طور که صحبت می کرد کلید رها را فشار داد. با رها شدن بمب سنگین، هواپیما کمی بلند شد. برای چند ثانیه صدایی جز غرش موتورها به گوش نمی رسید اما پس از آن طنین انفجار پایین به آنها رسید. دیویس در حالی که دستگاه را به تندی فشار داد و شروع به چرخیدن در یک دایره باریک کرد.
نیتا روی صندلی کنار خلبان نشست و صورتش از هیجان سرخ شده بود. جرود و اولین صندلیهای دورتر را اشغال کردند و مهندس مجرد به عقب ماشین تکیه داد، جایی که میتوانست هر دو گوش را در مقابل غرش موتورهایش باز نگه دارد. قفسههای بمب دوقلو در امتداد بیرونی ماشین پر از موشکهای بلند گلابی شکل و انفجاری قوی بود و سوئیچهای آزادکننده برق در کنار دست دیویس قرار داشتند. یک جعبه نارنجک دستی نیز با احتیاط در ماشین بسته بندی شده بود. هواپیما از روی زمینهای سبز بسیار پایین هشت پا عبور کرد، با نهرها و رودخانههایی که بهطور عجیبی آرام و درخشان در آن پیچیدند.
از کرانههای بیشتر آن نهرها، پتوهایی درخشان با بافت نقرهای به آرامی و بهطور اجتنابناپذیر در مزارع اطراف پخش میشوند. قبل از آنها آنچه را که به نظر می رسید پایان جهان فال جدید و آنلاین قهوه عکس , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است دیدند.
مزارع سرسبز و جنگلهای سرسبز جای خود را به مزرعهای از نقره درخشان داد که مواج و ناشیانه از شکل زمین و اشیایی که در آن غرق شده بود پیروی میکرد. در اینجا قوزهای نامناسبی دیدیم ۷ نشان که به نظر می رسید از فلز براق ساخته شده بودند. خطوط گرد نشان می داد که درختان بزرگ در برابر توده چسبناک حیوانات تسلیم شده اند. گروهی از فرمهای زاویهدارتر با روزنههای سیاه باز در طرفهای درخشانشان از دهکدهای بود.
که به خاطر وحشت خزنده رها شده بود. پنجرههای باز خانهها سیاه و حیرتزده خمیازه میکشیدند، اگرچه گاهی اوقات فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استالاکتیتهای ضخیم بهطور آویزان در عاشقانه دهانههایشان آویزان میشدند.
بالاتر از همه اینها هواپیمای بزرگ سرعت گرفت. به سمت دریای آزاد حرکت کرد – یا همان چیزی که تا زمانی که تهدید نقره ای ظاهر شد، دریای آزاد بود. به زودی ساحل رها شد و هواپیمای عظیم بین دو آسمان – آسمان واقعی بالا و آسمان منعکس شده در پایین – در حال پرواز بود. فقط یک خط نازک از دوردست ها تاریک را نشان می داد. بقیه چیزها جز دنیایی از هوا به نظر میرسیدند.
بدون افق یا هیچ نشانهای از ملموس بودن. دیویس به سازهایش نگاه کرد و در حال حاضر اعلام کرد: “فکر می کنم به اندازه کافی دور شده ایم. اولین بمب خود را اینجا می اندازیم.” همان طور که صحبت می کرد کلید رها را فشار داد. با رها شدن بمب سنگین، هواپیما کمی بلند شد. برای چند ثانیه صدایی جز غرش موتورها به گوش نمی رسید اما پس از آن طنین انفجار پایین به آنها رسید. دیویس در حالی که دستگاه را به تندی فشار داد و شروع به چرخیدن در یک دایره باریک کرد.
- جمعه ۰۹ شهریور ۰۳ ۱۱:۴۱
- ۶ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر